فرزانگی

 

  آنکس که بداند، و بداند که بداند 
  اسب شعف از گنبد گردون برهاند
 
  آنکس که بداند، و نداند که بداند 
  بیدار کنیدش که شبی خفته نماند
 
  آنکس که نداند، و بداند که نداند
  لنگان خرک خویش به منزل برساند
 
  آنکس که نداند، و نداند که نداند 
  در جهل مرکب ابدالدهر بماند

انسان

 

     فرشته ای از سنگ پرسید : چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد ؟ سنگ تبسمی کرد و گفت : هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم

چنان باش

 

چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن. (کانت)
سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی.(الکس هیل)
تنها کسانی تحقیر می شوند که بگذارند تحقیرشان کنند. (الکس هیل)
من واقعاً فرمول دقیقی برای موفقیت نمی شناسم ولی فرمول شکست را به خوبی می دانم
سعی کنید همه را راضی نگه دارید. (بیل کازبی)

سخنان پند آموز

 

افلاطون:

هر چیز را که نگهبان بیشتر بود استوارتر گردد مگر راز که نگهدار آن هر چند زیاد باشد آشکارتر گردد.

مادام داستال:

باید مواظب سه چیز باشیم؛

۱.وقتی تنها هستیم مواظب افکار خود.

۲.وقتی با خانواده هستیم مواظب اخلاق خود.

۳.وقتی در جامعه می باشیم مواظب زبان خود.

حضرت رسول اکرم (ص):

 

ای علی ، از آدم ترسو مشورت مخواه که راه خروج را بر تو تنگ می کند .

از بخیل رای مخواه که تو را از رسیدن به مقصود باز می دارد .

و با حریص رایزنی مکن که حرص را در نظرت می آراید ....

و بدان ای علی که ترس ، بخل و حرص یک غریضه است که همه از بدگمانی نسبت به خدا و فضل خدا پدید می آید .

سرنوشت

 

  مراقب افکارت باش که گفتارت می شود .
  مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود .
  مراقب رفتارت باش که عادتت می شود.
  مراقب عاداتت باش که شخصیتت می شود.
  مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود.

توکل به خدا

 

    اگه از خدا چیزی رو خواستی خدا بهت گفت باشه: یعنی همونی که میخوای بهت میده . ولی اگه گفت صبر کن:میخواد یه چیز بهتر بهت بده. و اگه گفت نه: داره دنبال بهترین چیز میگرده تا بهت بده

مهربانی خدا

 

     امام علی(ع)در نهج البلاغه می فرمایند خطاب به امام حسن(ع) :که پسرم اینقدر به مهربانی خدا امید داشته باش که اگه تمام بدیهای عالم را پیشش ببری تو رو ببخشه و انقدر از جباریت خدا بترس که اگه تموم خوبیهای عالم را به نزد خدا ببری تو رو نبخشه.

شمع و ....!

 

از شمع سه چیز آموختم:
• ایستاده بمیرم.
• بی صدا بمیرم.
• به پای یار بمیرم.

نرگس

 

   نرگس جوان زیبایی بود که هر روز می رفت تا زیبایی خود را در در یاچه ای تماشا کند چنان شیفته خود می شدکه روزی به درون دریاچه افتاد و غرق شد در جایی که به آب افتاد گلی رویید که نرگس نامیدندش .وقتی نرگس مرد اوریاد ها – الهه های جنگل – به کنار دریاچه آمدند که از یک دریاچه آب شیرین به کوزه ای سر شار از اشکهای شور استحاله یافته بود اوریاد ها پرسیدند : چرا می گریی دریاچه گفت: برای نرگس می گریم اوریاد ها گفتند : آه شفت آور نیست که برای نرگس می گریی و ادامه دادند هرچه بود با آ نکه همه ما همواره در جنگل در پی اش می شتافتیم تنها تو فرصت داشتی از نزدیک زیبایی اش را تماشا کنی دریاچه پرسید : مگر نرگس زیبا بود اوریادها شگفت زده پاسخ دادند : کی می تواند بهتر از تو این حقیقت را بداند ؟ هرچه بود هرروز در کنار تو می نشست .دریاچه لختی ساکت ماند سر انجام گفت: من برای نرگس می گریم اما هرگز زیبایی او را نیافته بودم برای نرگس می گریم چون هر بار از فراز کناره ام به رویم خم می شد می توانستم در اعماق دیدگانش بازتاب زیبایی خود را ببینم.