زندگی و ...

 

    روزی پسر کوچکی در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن سکه آن هم بدون زحمت خیلی ذوق زده شد .این تجربه باعث شدکه او بقیه روزهای عمرش هم با چشمهای بازسرش را به سمت پایین بگیرد و به دنبال سکه بگردد.او در مدت زندگیش 296سکه1سنتی / 48سکه 5 سنتی/ 19سکه10سنتی/ 16سکه 25سنتی/ 2نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده پیدا کرد.یعنی جمعا13دلارو 26سنت.اما در برابر بدست آوردن این ثروت او زیبایی دل انگیز 31396طلوع خورشید /درخشش 157رنگین کمان و منظره درختان افرا را از دست داد.او هیچگاه ابرهای سفیدی را که بر فراز آسمانها در حرکت بودند ندید.و پرندگان در حال پرواز /درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر هرگز جزیی از خاطرات او نشد.

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:54 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
واقعا زیبا می نویسی و آموزنده
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد