نیایش

  

خدایا ! مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده.
بگذار هرجا تنفر است ، بذر عشق بکارم.
هرجا آزردگی است ، ببخشایم . هرجا شک حاکم است ، ایمان و هرجا یأس است ، امید .هرجا تاریکی است ، روشنایی و هرجا غم جاری است ، شادی نثارکنم.
الهی ! توفیقم ده که بیش از طلب همدردی ، همدردی کنم .
بیش از آنکه مرا بفهمند ، دیگران را درک کنم .
پیش از آنکه مرا دوست بدارند ، دوست بدارم ، زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم و در مردن است که ، حیات ابدی می یابیم.

زندگی ....

 

     زندگی یعنی گذشتن از پستی و بلندیها و کسی در زندگی موفق هست که به سلامت از این پستی و بلندیها بگذرد .

زندگی یعنی با هم تفاهم داشتن ،به هم عشق ورزیدن .

زندگی یعنی شکیبایی بردباری .

زندگی همانند سفری است درازا پر از آه و درد پر از شادی و شعف .

زندگی یعنی پروتز به سوی خوشبختی .

زندگی سبد گل است آن رابه دیگران نیز هدیه کنیم .

زندگی همچون ریسمانی در قعر چاه است پس بیاید همگی به ریسمان الهی پنا ببریم.

زندگی مبادله عواطف است.

زندگی سفر است پس بیایید همسفران خوبی برای دیگران باشیم.

زندگی ساعت خوش با هم بودن است .

زندگی آب روان است پس بیایید آب را گل نکنیم .

زندگی رودخانه ای است پر پیچ و خم که در مسیری به سوی خشکی می رود و در مسیری به اقیانوس بیکران حق.

زندگی گذرگاه پر پیچ و خم ناکامی ها و مرارت ها و زمانی مسیر خوشبختیها است .

در زندگی برای رسیدن به خوشبختی باید همانند کوه استوار بود.

در زندگی برای رسیدن به خوشبختی باید از هفت خوان سختیها عبور کرد .

مواظب پاره آجر باشید


        روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.ناگهان از بین دو اتو مبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه آجری به سمت او پرتاب کرد.
پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است.به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو،جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ دار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند.برادر بزرگم از روی صندلی چرخ دارش به زمین افتاد و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.برای اینکه شما را متوقف کنم،ناچار شدم از پاره آجر استفاده کنم.
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذرخواهی کرد؛برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به آرامی به راهش ادامه داد.

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به سویتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند،اما بعضی وقت ها،زمانیکه ما وقت نداریم گوش کنیم،او مجبور می شود پاره آجری به سوی ما پرتاب کند.این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه.

منبع:مجله موفقیت